در کوی تو مستانه می افتم و می خیزم دلداده و دیوانه می افتم و می خیزم من مست و پریشانم می نالم و می مویم مدهوش ز پیمانه می افتم و می خیزم تا آنکه تو را یابم می گردم و می جویم پس بر در آن خانه می افتم و می خیزم چون شمع شب عاشق می سوزم و می گریم از عشق چو پروانه می افتم و می خیزم گر دست دهد روزی تا خاک رهت گردم در پای تو جانانه می افتم و می خیزم گفتی که ز جان برخیز در ملک عدم بنشین زین روست که مستانه می افتم و می خیزم دیوانه رویت من چون گرد به کویت من ای دلبر فرزانه می افتم و می خیزم بازآی وگرنه می هستی ز کفم گیرد این سان که به میخانه می افتم و می خیزم